جدول جو
جدول جو

معنی لاغر کردن - جستجوی لغت در جدول جو

لاغر کردن
نحیف ساختن لاغر گردانیدن
تصویری از لاغر کردن
تصویر لاغر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
لاغر کردن
فقدان الوزن
تصویری از لاغر کردن
تصویر لاغر کردن
دیکشنری فارسی به عربی
لاغر کردن
Emaciate
تصویری از لاغر کردن
تصویر لاغر کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
لاغر کردن
émacier
تصویری از لاغر کردن
تصویر لاغر کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
لاغر کردن
emaciare
تصویری از لاغر کردن
تصویر لاغر کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
لاغر کردن
emagrecer
تصویری از لاغر کردن
تصویر لاغر کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
لاغر کردن
abmagern
تصویری از لاغر کردن
تصویر لاغر کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
لاغر کردن
wychudzać
تصویری از لاغر کردن
تصویر لاغر کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
لاغر کردن
иссушать
تصویری از لاغر کردن
تصویر لاغر کردن
دیکشنری فارسی به روسی
لاغر کردن
виснажувати
تصویری از لاغر کردن
تصویر لاغر کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
لاغر کردن
verzwakken
تصویری از لاغر کردن
تصویر لاغر کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
لاغر کردن
emaciar
تصویری از لاغر کردن
تصویر لاغر کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
لاغر کردن
mengeringkan
تصویری از لاغر کردن
تصویر لاغر کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
لاغر کردن
पतला करना
تصویری از لاغر کردن
تصویر لاغر کردن
دیکشنری فارسی به هندی
لاغر کردن
여위게 하다
تصویری از لاغر کردن
تصویر لاغر کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
لاغر کردن
لاغر کرنا
تصویری از لاغر کردن
تصویر لاغر کردن
دیکشنری فارسی به اردو
لاغر کردن
পেটানো
تصویری از لاغر کردن
تصویر لاغر کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
لاغر کردن
ผอมลง
تصویری از لاغر کردن
تصویر لاغر کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
لاغر کردن
kupungua
تصویری از لاغر کردن
تصویر لاغر کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
لاغر کردن
痩せさせる
تصویری از لاغر کردن
تصویر لاغر کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
لاغر کردن
消瘦
تصویری از لاغر کردن
تصویر لاغر کردن
دیکشنری فارسی به چینی
لاغر کردن
להחמיר
تصویری از لاغر کردن
تصویر لاغر کردن
دیکشنری فارسی به عبری
لاغر کردن
zayıflamak
تصویری از لاغر کردن
تصویر لاغر کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فارغ کردن
تصویر فارغ کردن
آسوده کردن، کنایه از زایاندن مثلاً ماما به سختی او را فارغ کرد، آزاد کردن، بی نیاز کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حاضر کردن
تصویر حاضر کردن
آماده کردن، آوردن، از بر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظاهر کردن
تصویر ظاهر کردن
آشکار کردن، نمایان ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلاغت کردن
تصویر بلاغت کردن
ریش بر آوردن بالیده شدن بالغ شدن کودک: (چون بریش آمد و بلاغت کرد مردم آمیز و مهر جوی بود) (سعدی) بالغ شدن طفل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظاهر کردن
تصویر ظاهر کردن
آشکار کردن نمایان ساختن، پتا کنیدن آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صادر کردن
تصویر صادر کردن
بیرون دادن برون فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الغا کردن
تصویر الغا کردن
باطل کردن، بی بهره کردن، بیفکندن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاضر کردن
تصویر حاضر کردن
آماده کردن مهیا ساختن، حاضر آوردن بحضور آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باور کردن
تصویر باور کردن
سخن کسی را راست دانستن باطنا تصدیق قول کسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهر کردن
تصویر باهر کردن
ظاهر کردن، آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گلوی حیوانی را بریدن ذبح کردن: مرغ را غرغر کرد. زیر لب از روی خشم و ناراختی سخن گفتن غر زدن: زود برگشت آن جعل از بوستان رفت و غرغر کرد پیش دوستان. (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لابه کردن
تصویر لابه کردن
التماس کردن
فرهنگ واژه فارسی سره